امروز_فرودگاه امام خمینی

چون ديگر اينده يي ندارند از گذشته حرف مي زنند.

وقتي خيلي دويده باشيم و نفسمان بند آمده باشد...

برمي گرديم و راهي را كه دويده ايم اندازه مي گيريم

وحالا بدترین حالت ماجرا این است که طاقت‌مان تمام شود

و به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم...

خیلی‌ها این‌طور زندگی می‌کنند.

دست‌اندازِ کم‌طاقتی را رد کرده‌اند و افتاده‌اند توی سرازیری عادت...

سه ستاره

سالن همایش رایزن :)

انگشـت اشـاره را اگـر بالا ببری،

می شود انگشـت اجازه...

انگشت اجازه را اگـر جـلوی دهانت ببری،

مـی شود انگشـت سـکوت! 

خواستیم عـــــشـق را به هـم نشـــــان دهـیـم نگـــــذاشـتند!

خواستیم سوال کنیم کـــــه چـــــرا ؟؟؟

نگـــــذاشـتند!

فقط  انگشت سکوت ماند...

که آن را هـم  زیر اســم هایی که نگـــــذاشتند ،

گـذاشتیم!

:(

 این بدترین شکنجه دنیاس؛

اینکه صبر کنیُ بدونی که هیچ کاری از دستت ساخته نیست....

کاشکی بد نشود آخر این قصه ی بد...

....

وظیفه ی ما نیست که
خطای دیگران را جستجو کنیم
وبه قضاوت درباره دیگران بنشینیم .
ما باید تمام نیروی خویش را برای مشاهده در کار خودمان صرف کنیم
و تا وقتی که حتی یک خطا در خود
می بینیم ،
حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم .

""

از لیوان ها بہ لیوان شکسـتہ فـــــکر می کنی ، 

از آدم ها بہ کـسی ڪہ از دست داده ای ، یا ...

بہ کــسی ڪہ بہ دست نیاورده ای.... 

همیشـہ چیزی ڪہ نیسـت ، بهـتر اسـت...!

 

تعطیلات_مازندران

آخرين پرنده را هم رها كرده ام
اما هنوز غمگينم
چيزى در اين قفسِ خالى هست
كه آزاد نمى شود

===

زندگی در انزوا امن است....

اما....زیبا نیست!

ماهیانی که در اعماق زندگی می کنند....صید نمی شوند!

اما طلوع آفتاب را هم نمی بینند...!

:))

زندگی را زیبا ببین
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
و هیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ،
در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی ...

+++

تفاوت نیست. چون احساس نمی کنی که با آنها متفاوتی!
انگار غربت است. غربت میان آدم های آشنا.
آنانی که می شناسی شان و دوست شان داری، آنانی که دوستت دارند. اما برایت غریبه اند. غربت در وجودت ته نشین شده است.
انگار از هیچ جا نیامده ای و آدمی که غریب است، همه جا غریب است...
هیچ خاکِ آشنائی نیست. زمینی نیست که زیر پایت مدام تکرار نکند:
غریبه...غریبه...غریبه..

old:)

کوچ پرنده ها را دوست ندارم 

می دانم ... 

پرنده اے ڪہ کوچ کند 

دل_کندن را بلد است 

من...یاکریم های پنج دری خانه ی مادربزرگ را

به تمام پرستوهای مهاجر  ترجیح میدهم 

یا این گنجشک های کوچک  که تمام زمستان را میلرزند  اما .... 

میمانند  تا من پشت پنجره ے اتاقم تنها نباشم...

خستـــه نباشـیـد به تیم سه ستاره :)))