خدا را يافتم..
نميدانم اينجا که ايستاده ام تقدير من است يا تقصير من..اما وقتي يافته هايم را با باخته هايم مقايسه ميکنم ميبينم ...چون خدا را يافتم...هرچه باختم مهم نيست...آموختم که تمام ماجراهاي زندگي فقط قانون عشق بازي خدا با ماست!
و شاید....!
من در دنیای هیچکس نیستم..
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم .
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد ؟؟؟؟ ..
راستی خدا!
دلم ، فردا هوای امروز را می کند؟؟!
به سیــم آخر
ساز میزنم امشــــب
به کـــــــــــــــوری چشـــم دنیــا
کهـ ساز مخـــالف مـــــیزنـــد با من!!!
که گفـــتَنِ آنــــهـــا
از خـــودِ دَرد
دَرد نــاک تـــــر است
درد…، درد است
دلخوش مکن به وارونه خواندنش...
تنها تویی و تنهاییت...
تویی و باران پشت پنجره،
دوربین را بچرخان.!
کلید را لمس کن.!
حرکت…!
زندگی آغاز میشود...
دیگر بار در شکوه چشمانت،
وجود پر مهرت،
و دست های تو
برای گشودن درهای دردناک جهان کافیست!
باور کن...
چونان همیشه
خدا را
صمیمانه باور کن.!!
تکان تکان می خورد حس بی زبان قلم . تکه تکه خال می کوبد برقامت واژه های قلم . قلم امشب کوتاه می نویسد؟ یا قامت واژه ها تا ثامن الحجج نمی رسد ؟! میان صحن چلچله ها رها شده ام . چیست این صدا که مرا میان اشاره ها خرابه می کند . کرورکرور التماس نقره ای حک می شود روی پنجره های کبوتری اش . وصله که می زنند این گریه ها را به ضریح پیکرش ، قطره های چکیده را او ضمانت می کند . دخیل پنجره هایش روح امن یجیب تمام پنجره هاست . گفتنی ها را گفته ام .
نگفته هایم در پس زبان بی هنرم می ماند وبه فسیل عقده ها لبخند می زند . آقا توکه راه می روی روی آواز حنجره ها ، قفل نگفته ها باز می شود . ورق بزن حلقوم کنجکاو نکرده هامان را و آرام آرام بخوان تا اتاقک همسایه نشنود که ریابا اندام کبود آیه ها چه کرد . خیال راستی ها کم کمک سایه می کشد روی آبروی آینه ها و سیب نصف شده حجب و حیا باز هم می ماند کنج خرابه ها .
آقا امشب دستی تکان بده ، باران بپاش ! بوی خاک نم زده ، شاید کمکی باشد به بازگشتمان ……………..
آقا امشب سرنوشت هركس را مطابق ميلش بنويســــــــــ....
امشب ب يادت تا صبح بيدار ميمانم تا شايـــــــد نيم نگاهي ب سويم بيندازي...
♥اسلام عليك يا علي ابن موسي الرضا♥
صفحه های تقویم مرا یاد گذر زمان می اندازند
نمی دانم پس کی زندگی شروع می شود ؟
من همون دختريم كــــــــــ...
نهايت آرزوش ميرسه بـــــــ نابود شدن يــــــــ بيماري خاص!!!
چيزي كـــ اين روزا خنديدنو از بچه ها گرفته...
چيزي كـــ بچه ها نميدونن چيه!حتي...
نميدونن چجوري بـــــــ زبون بيارنش...
چيزي كــــــــ شبا به خاطرش گريه ميكنن,درد ميكشن و نميدونن چيه!!!
چيزي كـــ اولش با "س" شروع ميشه و اخرش بــــ "ن" ختم ميشه ...
آره!!!همون سرطان لعنتي!
بقيه ي عكسا ادامهــــــــــ مطلبــــــــــ!!!