سلام...
میخوام راجب یه موضوعی حرف بزنم...
تو این چند سالی که این وبو اداره میکنم ، خیلی تجربه های خوبی بود برام...
فضای مجازی جدای از بد بودنش خیلی امکانات خوبم داره...
من تو این چند سال کلی حالم با یه سری از دوستای مجازیم خوب بود و هست...
دوستایی که مطمئنم اگه یه روز وبی هم وجود نداشته باشه بازم هستن که خبری ازم بگیرن...
من همیشه گفتم..دوس داشتم توی وبلاگم مرز طرفدار بودن و عاشق بودنو رعایت کنم...
من هیچ وقت عاشق آقای علیخانی نبودم نخواهم شد....
دلیل روشنی هم برای این حرفام دارم...
متاسفانه اکثر مردم تو کشور ما فرق بین "طرفدار" بودن و "عاشق" بودنو نمیدونن...
وقتی میشنون یه دختر 16،17 ساله میگه من طرفـــدار یه شخص معروفِ "مــَردم"
میگن عاشقه...یا اینکه میگن سنش ایجاب میکنه که واسه خودش خیالپردازی کنه...
درصورتی که خیلیا توی نوجوونیشون اینارو تجربه نمیکنن...مثل من که تجربه نکردم..
من دوستایی دارم که عاشق ایشون هستن...یا حداقل فکر مکنن که اینطوریه...
اما دوستی من با اونا هیچ وقت دلیل بر این نمیشه که چون عقایدمون خیلی با هم فرق داره این باعث بشه
من مسخرشون کنم یا پشت سرشون حرف بزنم...
همیشه هم اگه چیزی گفتم نه نصیحت بوده و نه حسودی...فقط و فقط چون دوستامو دوست دارم
دلم میخواد بیـــدار بشن...و هیچ وقتم حرفامو از روی اجبار به کسی نگفتم...
این روزا زیاد میبینم که پشت سرم حرف میزنن...هر چی میخوان میگن...
ولی من بعد از این تجربه ها تو این چند سال ،
امروز با دیدن و شنیدن حرفایی ک پشت سرم زده میشه فقط میخندم....
چه اهمیتی داره بقیه راجبم چی فکر کنن؟
فقط دوس دارم بدونم وقتی از من خوشت نمیاد چرا نمیای به خودم بگی؟؟؟
وقتی عقاید منو دوست نداری چرا نمیای به خودم بگی؟
اگه همه ی آدما یه روزی اینو رعایت کنن..شاید دیگه از هم ناراحت نشیم...
هیچ کسی جای من زندگی نمیکنه و منم جای هیچ کسی زندگی نمیکنم...
پس چرا سعی نمیکنیم پامونو از تو کفش همدیگه بیاریم بیرون؟
ینی انقدر سخته که تو زندگی هم دخالت نکنیم و به عقاید هم نخـــندیم؟
